مَجُنب که گَنجی!
آ با لهجه ی اصفهونی بخونیندش:
یه وختی یه شاهی بودس برا اینکا کورا وا عاجزا تو ملکش نباشند، حُکم میکونِد دم دروازا کا هرکی می آد واردی مملکتیم بشد، اگه به تنش یه عیب باشد، می باد یه تومن بدد؛
آمخصودش این بودس کا عاجزا تو ملکش نیاند.
یه رو اینا که دم دروازه ماموری این کار بودِند، میبونند یکیس می کُلـِدا* میآد. به هَما میگند:"یه تومن اومد"
پیشتر که می آد میبونند یه دَسَم ندارِد. میگند: "آی دو تومن" خوب کا نزدیک تر میشد میبونند چشاشام کورس. میگند: " آ این سه تومن" صداش میزنن: " از ای راه بیا" میبونند کَرِم هس. میرن جلوشا میگیرند کا پولا را ازش بستونن، یِ صدای بلند میکُنِد، میبونن گنگِس. دندونام کا ندارِد... میگند: "عامو نَجُم کا گنجی"
*=میشلید. لنگ میزد.
من در طفولیت
حالا این شده حکایت من بی نوا که دوستان بلاگر از دور نشستند و بنده ی ناچیز و حقیر را میجورند و میکاوندو در نهایت ایراداتی میگیرند؛ و یه مطلبی خلق میکنند برای نوشتن و در دلشون خطاب به من میگویند : آمیرزا نَجُنب که گنجی.
یعنی از بس ایراد داری تو نوشته هات که ما میتونیم تا ابد برات نقد بنویسیم.
البته یه سری ها انقدر دلچسبند که واقعا آدم حظ میکنه. ولی خوب ایراده دیگه. یکی میلنگه یکی نمیلنگه. یکی میشنگه یکی شیلنگ... (اوه عذر میخوام) یکی نمیشنگه. و الخ
پست قبل اومدم کامنت بزارم دوبار نتم کند بود نشد منم اعتصاب کردم:دی
راستش انصافا نه اونقدرا حساسم نه جدی میگیرم نه برام اهمیت داره که بخوام اوووه نقدم بکنم:دی
همین